You need to know what happened or I said?

Tuesday, November 25, 2014

توی قلب یک مهاجر ایرانی‌

این آهنگ اشک تو چشمم اورد ...
خیلی‌ از ما تو مهاجرتمون تجربه هایی داشتیم که ما و افکارمون را که ۱۰ یا ۲۰ ساله پیش نسبت به افراد و محیط اطرافمون داشتیم را عوض کرده، ولی‌ قلب و ریشه آدم عوض نمی‌شه. چقدر سخته که گل تو گلدون زندگی‌ کنه وقتی‌ که مزه خاکه باغ رو چشیده و اونو به خاطره باغبان بد از محیطش جدا کنن. 
این طرف ریشه نداریم ،اونطرف ریشه بریدیم ...

یه دیواره  , یه دیواره  که یه عمره آزگاره 
اونورش همیشه بن بست این طرف هیچی نداره
یه طرف همه سیاهو  ,  یه طرف همه سفیدیم
این طرف ریشه نداریم  , اون طرف ریشه بریدیم
اگه از دیوار
خونه چشممون جدا نمی شد  ,  یه درخت پیر انجیر همه چیز ما نمی شد
بس که زندگی نکردیم  ,  وحشت از مردن نداریم
ساعتو جلو کشیدن  ,  وقت غم خوردن نداریم
برای اون یه وجب خاک  ,  همه دنیامونو دادیم
ما برای بوی گندم  ,  خیلی چیزامونو دادیم
هیچکی یادمون نداده  ,  خنده ی همو ببینیم
این فقط درد وطن نیست  ,  ما تو غربتم همینیم
این ور و اون ور دیوار  ,  درد ما هنوز همونه
آی شقایق ما جماعت  ,  دردمون از خودمونه
تو همه خاطره هامون  ,  حقه دشمن مرده باده
حتی راه دشمنی رو هیچکی یادمون نداده
یه دیواره  ,  یه دیواره  که یه عمره آزگاره

 اونورش همیشه بن بست  ,  این ورش هیچی نداره  
 از عذاب این قبیله  ,  هممون از هم بریدیم
حس هم خونی نداریم  ,  چون قبیلمونو دیدیم
ما که تو زمزمه هامون  هی به داد هم رسیدیم
یکی یادمون بیاره  ,  کی به داد هم رسیدیم
تو هجوم این همه حرف  ,  هر جوابی یه سقوطه
تو بگو هر چی که میخوای  ,  من که سنگم سکوته

 

No comments:

Post a Comment

I like to hear from you about this.